پائیز...

متن مرتبط با «به یاد حضرت دوست» در سایت پائیز... نوشته شده است

نامه ای به خودم- یک

  • عجب چیز عجیب و غریبیست این زندگی. این همه دوندگی می کنیم برای داشتن یک زندگی بهتر. برای به دست آوردن چیزهای بیشتر. احترام بیشتر، ثروت بیشتر، جایگاه بالاتر، محبوبیت بیشتر و آسایش بیشتر. اما چه می شود ما را؟ روز به روز از چشم افتاده تر می شویم و محبوبیت که هیچ، منفورتر می شویم. احترام هایی که به ما می گذارند و ما به دیگران می گذاریم همه شده اند اجباری و از سر نیاز. اگر به کسی محتاج نباشیم، گاهی حاضر نیستیم جواب سلامش را هم بدهیم. اما امان از روزی که احتیاجی مادی یا معنوی به کسی پیدا کنیم. آن وقت احترام را با بندگی و تعظیم و تملق در حد کمال به جای می آوریم و در نهایت آسایشی که دیگر رنگش را هم نمی بینیم. در دنیای مجازی، هر کداممان صفحه ای داریم پر از جملات حکیمانه و اندرزهای بزرگ. نشانه هایی داریم سرشار از نوع دوستی و مهربانی. گویی صاحب این صفحه انسانیست بس والا و صاحب کمالات. کوه ادب و فرهیختگی. دشمن بی عدالتی و نژادپرستی و دروغگویی و عاشق صداقت و حقیقت جویی. اما از این صفحه که بیرون می آیی و کمی در دنیای واقعی با ایشان معاشرت می کنی، وی را انسانی حقیر می یابی که هرزگی چشمانش سرتاسر خیابان را به گند می کشد. رانندگیش توحش کامل است و دهانش معدن کلمات جدید و به روز شده از فحاشی و یاوه گویی. کسی که تمام صفحات حمایت از حقوق زنان را در فیس بوکش لایک کرده است ولی در صف عابر بانک چنان از زنان, ...ادامه مطلب

  • آهنگ جدید استاد معین ( به یاد سوسن)

  • آهنگ جدید استاد معین ( به یاد سوسن) :: چون سنگ ها... چون سنگ ها... صدای مرا گوش می کنی شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۳۷ ق.ظ ۰ ۰ ۹۶/۰۳/۰۶ جواد رضایی نظرات هیچ نظری هنوز ثبت نشده است , ...ادامه مطلب

  • یادت ای غنچه نشکفته بخیر

  • یادت ای دوست بخیر یادت ای غنچه نشکفته بخیر روزگاری که از این باغچه ی خشکیده سر برون آوردی من نمی دانستم که خزان در راه است چه قَدَر زود گذشت روزهایی که تماشاگه چشمم بودیاز همان لحظه که خورشید صدایت می کرد تا همان لحظه که مهتاب لالایی می خواند من کنارت بودم شاخ و برگت همگی رقص کنان و نسیم هر صبح بوی گلبرگ تو را می آورد تا که گلبرگ سپید تو شکفت باغبانت آمد با نگاهی ولع آلوده به دورت چرخید و تو را هی بوئید...بوئید...بوئید همچو جلاد تو را گردن زد ساقه بی تابت به چه سان می لرزید چون ذبیحی بی سر باغبان چشم به رویت انداخت و تو را باز ز شهوت بوئید...بوئید.., ...ادامه مطلب

  • به یاد حضرت دوست

  • ,به یاد حضرت دوست ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها